/رود و دریا/
در مسیر رود بود سنگلاخ ها
رود زصخره زدو شد سیلاب ها
آرزویش به دریا رسیدن میرفت
در مسیر دریا چه بود سنگلاخ ها
رود گلالود شد از سنگ خاک گرفته
مدتی ماندو بو گرفت زسنگلاخ ها
سد او شدن تا به دریا نرسد
سد او که اندیشه دریا شدن ها
خروش او باران میگرفت
زسنگ شکستو شد همره دریاها
شاعر-حسام الدین شفیعیان
/دار قالی چو شعرم ببافان از نو/
چه خالی گفتی
با چه حالی گفتی
از چه عالی گفتی
یا که فانی گفتی
با ستاره گفتی
یا که آسمانی گفتی
از بر بهر نگفتی چه عالی گفتی
گلفشانی گفتی
با نشانی گفتی
بند بند مرا دار قالی گفتی
دار کشیدی شعرم یا که من را زدی نقش چه عالی بافتی
از چه رو این شده زندگیم نکند شعر مرا با نخی بر دلت کوک زدی طرح عالی بافتی
شد شکر هم غزلم وای از این همه طرح زدنت
چه بگل آویختی
صنمو سرو گل سوسنو سنبل به زدن از شعر گل بر دل قالی بافتی
از اشک تو هم طرح شده در گل آن تو بگو چگونه چنین گل ز قالی کاشتی
یا که گل خود چو تو دارد از نقش بهانه تو خود شورو حالی ز قالی داشتی
حسام الدین شفیعیان