/دیوار شهر/
روی دیوار شهر نوشته بودم از غمها
چراغ قرمزی که میبرد زندگی را تا فردا
میان چند رد شدن از کودک گلفروش
که میزد ساز غمهایش را برای چراغی از رنگهای دگر
چتر بهانه ای بود برای خیس نشدن
اینجا باران دلتنگی هاست
حسام الدین شفیعیان
پری دریایی
-----------------
قدم هایت را آهسته بردار پری دریایی
به ساحل انسانها خوش آمدی
دلت را دریایی نگه دار
اینجا شهر است نه پشت دریا
قایقی اگر داری جا بگذار
عاشقانه برگرد به دریا
شهر با تمام آهنی بودنش تو را خورد خواهد کرد
شهر چراغ دارد آن هم قرمز
حسام الدین شفیعیان
/قطعه ای برای سرودن/
چند بلوک و چند چهارراه
هیاهوی خاموش عکس کودکان در خاک
صدای گریه صدای خنده
صدای مات زنده ها برای تابوت ها
عجیب سکوتی دارند مردگان
انگار با خود تمام ارزوهایشان را به خواب برده اند
حسام الدین شفیعیان